:: Blogger :: Contact :: Home ::



Sunday, April 29, 2007
آن روزها : آسه برو ، آسه بیا که گرگه شاخت نزنه

این روزها: چه آسه بری ، چه با قر و قمبیل، گرگه شاخت نمی زنه ، می خوردت!
اون روزها یه شنل قرمزی بود و یه گرگ ، حالا همه گرگند و شنل قرمز انداختن رو دوششون
پس گارد بگیر قبل از اینکه ضربه اول رو بخوری ، اصلا ضربه اول رو خودت بزن!
یالا






Friday, April 27, 2007
نوستالوژی

امشب...تنهایی
گوسفندمی شمارد تاخوابش ببرد،
اتاق کناری آهنگ گوش می دهد و سطل زباله دور از چشم همه روی کاغذ مچاله شده نقاشی می کند.
صندلی سردش می شود و پایه هایش را محکم روی قالی فشار می دهدتا نلرزد و قالی از خواب می پرد و ساعت را نگاه می کند.
پرتقال نرسیده ای که ته جعبه مانده هوس پوسیدن کرده و سنگ کف ایوان خانه از شدت باد مورمور می شود.
تلفن قهرکرده و صدایش هم در نمی آید،حتی لب به غذا هم نزد.
پارچه ی کثیفی که چربیهای سمج روی شیشه ی آشپزخانه را پاک کرد امشب گم شده،
لباسهای چرک خسته بودند و دعوای همیشگیشان فراموش شد و پسر کوچک کتاب قصه از این حیران است که چرا کابوس نمی بیند.
دکمه های پیراهنم را می شمارم،چند روز است که خبری از آن دکمه ی شکسته ی بازیگوش نیست...دلم برایش تنگ شده،
یاد نخ و سوزن و دست تو واین دکمه ی غریبه که چند روزیست مهمان پیراهنم شده می افتم...






Thursday, April 26, 2007
حرفی بود ، می زدم
شعری بود ،می خواندم
قصه ای بود ، تعریف می کردم
شادی بود ، می خندیدم
غمی بود ، تحمل می کردم
غذایی بود ، می خوردم
منظره ای بود ، می دیدم
عشقی بود ، پذیرایش می بودم
آوازی بود ، می خواندم
ترانه ای بود می شنیدم
...
بود ، می بودم
نیست ، نیستم






Wednesday, April 25, 2007
از زندگی مرخصی می گیرم
برای مدتی که مقیاسش را بلد نیستم
به مکانی که مرزهایش را نمی دانم

یک شالگردن بلند نیاز دارم و حافظه ای خالی ...خالی
آنجا رو با باد می ایستم ، شالگردن را آنقدر محکم دور گلویم میپیچم که دیگر روز برگشتی نباشد!
با من می آیی ؟




:: Blogger :: Contact :: Home ::

dark




Free counter and web stats