:: Blogger :: Contact :: Home ::



Friday, April 27, 2007
نوستالوژی

امشب...تنهایی
گوسفندمی شمارد تاخوابش ببرد،
اتاق کناری آهنگ گوش می دهد و سطل زباله دور از چشم همه روی کاغذ مچاله شده نقاشی می کند.
صندلی سردش می شود و پایه هایش را محکم روی قالی فشار می دهدتا نلرزد و قالی از خواب می پرد و ساعت را نگاه می کند.
پرتقال نرسیده ای که ته جعبه مانده هوس پوسیدن کرده و سنگ کف ایوان خانه از شدت باد مورمور می شود.
تلفن قهرکرده و صدایش هم در نمی آید،حتی لب به غذا هم نزد.
پارچه ی کثیفی که چربیهای سمج روی شیشه ی آشپزخانه را پاک کرد امشب گم شده،
لباسهای چرک خسته بودند و دعوای همیشگیشان فراموش شد و پسر کوچک کتاب قصه از این حیران است که چرا کابوس نمی بیند.
دکمه های پیراهنم را می شمارم،چند روز است که خبری از آن دکمه ی شکسته ی بازیگوش نیست...دلم برایش تنگ شده،
یاد نخ و سوزن و دست تو واین دکمه ی غریبه که چند روزیست مهمان پیراهنم شده می افتم...




:: Blogger :: Contact :: Home ::

dark




Free counter and web stats