●
بهانه کوچکی برای ادامه دادن که روز به روز بزرگتر شد و تمام زندگیت را گرفت؛
مثل شاخه ای که دیوار روزی دلش برایش سوخت و پناهش داد و حتی بعد از مرگ درخت اسیرشاخه های خشکیده روی تنش بود.
دیواری ساختی محکوم به ایستادن و ادامه دادن با خاطراتی خشکیده بر تن.